خلاصه کتاب:
دلپذیر…دختر مهربون… شیطون و البته لجبازیه …که سرش به خانواده و دوستاش گرمه….با شنیدن خبر غیر منتظــره ی …بازگشت راد مهر به ایران….بهم میریزه…کسی که …پونزده سال..اونو فراموش کرده…و همه چی …دست به دست هم داده…تا حوادث …اون جور که دلپذیر می خواد پبش نره…رادمهر کیه…؟؟چرا زندگی دلپذیر بهم می ریزه.
خلاصه کتاب:
داستانمون درباره ی دختر شاد و شنگول و فوضولیه به اسم تمنا تمنا دقیقا موقع برگشت از ازجلسه کنکور تو ترافیک با پسری به اسم هیراد اشنا میشه یه پسر مغرور و خشک و… افسرده از جایی که تمنای ما زیادی فضوله حسابی تو خلوتش سرک میکشه و ته و توی قضیه رو درمیاره و عزمشو جزم میکنه که هیرادو از اون حالت در بیاره حالا به راه و روش خودش که اصلا باب میل هیراد نیستسر موضاعاتی تمنا هیرادو مجبور میکنه که بزاره تو خونش زندگی کنه البته به شرطی که تنها نباشه و هیرادم باهاش بره…حالا هیرادی که اصلا با اصل وجود تمنا مشکل داره میتونه بااین موضوع کنار بیاد؟
خلاصه کتاب:
پارلا و ماهیار (پسرهمسایه) عاشق و شیفته ی همدیگه اند، ولی پرویزِ خوش چهره پا به میدان میزاره و پارلا رو به عنوان خوش خدمتی از خونواده اش میگیره عقد میکنه با یک خواسته بزرگ...پارلا پا به خونه ی پرویز میذاره و تازه با مجهولات زیادی روبرو میشه. گذشته ی خوف انگیز پرویز کاملا در محاق و پشت پرده...... و گلپر زیبا و موطلایی که طبقه ی پایین خونه ی پرویز با نام خواهرش زندگی میکنه واقعا کیه؟؟ اما پسرهمسایه که یک زیبای لوطی و یاور و قداره بند و حامیِ به تمام معناست اما با خرابکاری های زیاد، قدم به قدم با پارلا همراهه و تنهاش نمیزاره... تا اینکه...
خلاصه کتاب:
دختر قصه ما برای ادامه تحصیل رفته اتریش الان هم که داره برمیگرده باباش اصرار داره که با پسر شریکش ازدواج کنه اما راحیل دوسش نداره به خاطر همین با دخترعمو و پسرعموش تصمیم میگیرن که کسے رو برای چند وقت به عنوان شوهر راحیل استخدام کنن…
پایان خوش
خلاصه کتاب:
ترمه که با طاها قرار ازدواج گذاشته و تو روی خانوادش وایساده ولی طاها چون باید میرفته ترکیه برای ادامـه تحصیل اون رو بی خبـر گذاشته و حالا ترمه دنبال فرصته برای انتقام ولی جـالب اینجاس که طاها برمیگرده و ازارش میده ولی یه پسر واردزندگیش میشه که ترمه...بقیه دوست های ترمـه هم توی همین روز ها عاشق میشن به خاطر همین اسمشو گذاشتم دانشجوهای معشوق.
خلاصه کتاب:
سها دختر تخسیه که پدرش تصمیم میگیره اون رو تو سن کم به عقد پسر خان ،سینان در بیاره اما سینان که نصف عمرش رو تو آمریکا درس خونده بعد از گذشت شب ازدواجشون سها رو ول میکنه و به تهران میره سها میخواد فراموشش کنه اما دوماه بعد متوجه میشه بارداره و وقتی میخواد سقط کنه میفهم بچه ها سه قلو ان در صورت سقط ممکنه جونش رو از دست بده! دو سال بعد اون مادری 18ساله ست که با سه قلوهاش به تهران میره و دانشگاه ثبت نام میکنه اما درست روز اول متوجه میشه استاد جدی و سختگیری که همه ازش حرف میزنن کسی نیست ب جز سینان دانش پژوه ، شوهر و پدر سه قلوها ی سها!
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانسرا " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.